loading...
هفته
حسن بازدید : 81 پنجشنبه 15 اسفند 1392 نظرات (0)

دیروز بیمارستان بودم به خاطر عمل جراحی مادرم ؛ وقتی به هوش اومد بالای سرش بودم ، خیلی درد داشت

 

 

و آه و ناله میکرد ولی تا چشمش به من افتاد یهو گفت : تو شام خوردی ؟

 


عشق مادر یعنی همین که توی بدترین شرایط ، نگرانی و محبت بی دریغش به فرزند بر همه احساساتش

 

غالب میشه !
.
.
پرواز کرد عاقبت ، ماهی که شوری دریا برای نمک گیر کردنش کافی نبود !
.
.
ﻫﺮﭼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍهیم ﺑﺎشیم ولی یادمان باشد که ﺁﺧﺮﺵ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﻄﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﯼ ﺭﻭﯼ سنگ ﻣﺮﻣﺮ ﯾﮏ ﻣﺘﺮﯼ ﺧﻮﺍهیم

 

ﺷﺪ !!!

.
.
اگه از کیفیت کسی که روش زوم کردیم راضی نیستیم ، قبل از متاسف شدن واسه اون یه کوچولو هم به فکر

 

ارتقای لنزهای خودمون باشیم !
.
.
خستگی را زندگی کرده ام

 

 

می خواهم کمی هم زندگی را خسته کنم !
.
.
کاش باشی و بتوان شامه پر کرد از بوی تو ، ای شب بوی شب های بی بوی من


کجایی ای منِ من ؟


کجایی ای من ؟ تا جانی دوباره بخشی این من را …


بی تو این من تهی است ، هیچ است و پوچ


با تو این من ، من است


آری با تو ای مادرم …


.
.
تفنگ توی دست فقط یه وسیله س ؛ این قلبای سنگی هستن که آدمارو میکشن !
.
.
ﺍﺯ ﭘﯿﮑﺎﻥ ۵۷ ﮐﻪ یه ﭘﺴﺮ ۵ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺳﺒﻘﺖ ﮔﺮﻓﺖ چون ﻣﺎشین ﺑﺎﺑﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺍﺯ

 

ﻫﻤﻪ ﻣﺎﺷﯿﻨﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺗﻨﺪﺗﺮ ﻣﯿﺮﻩ !

 


روی هرکی دست گذاشتیم ، روی ما پا گذاشت !

.
.
ﺍﮔﻪ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺗﻪ ﮐﺸﯿﺪ ﺑﺸﯿﻦ ﺑﺎ ﺗﻪ ﺩﯾﮕﺶ ﺣﺎﻝ ﮐﻦ !


ﻫﯽ ﻧﺸﯿﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﻪ آﺧﺮﺵ ﺭﺳﯿﺪﻡ …
.
.
اگر من بزرگ نمی شدم ، پدربزرگ هنوز زنده بود


اگر من بزرگ نمی شدم ، موهای مادرم سفید نمیشد

 

اگر من بزرگ نمی شدم ، مادربزرگ در ایوان خانه باز می خندید


اگر من بزرگ نمی شدم ، تنهایی معنایش همان تنها بودن در اتاقم بود

 

اگر من بزرگ نمی شدم ، غروب جمعه برایم دلگیر نبود

 

اگر من بزرگ نمی شدم ، هیچوقت نمی دیدمت و دلم برایت تنگ نمیشد


ای کاش من همیشه کودک می ماندم

 

چقدر گران تمام شد بزرگ شدن من …
.
.
بدترین چیز اینه که محبت مادرو با “هان” و “چیه ؟” جواب بدی ولی زنگ یه غریبه رو با “جانم !”

 

متاسفم برای بعضیا …

 

.
.
یادمون باشه که ھمیشه ، خواستنی داشتنی نیست ‏!‏
.
.
هیچوقت به ناحق پا روی کسی نزارین …

 


یادتون باشه “دست” زمونه “پای” خیلیارو قطع میکنه !
.
.
روی هرکی دست گذاشتیم ، روی ما پا گذاشت !
.
.
گاهی لبهای خندان بیشتر از چشم های گریان درد می کشند !
.
.
از اینایی که هرچقد دلشونو میشکونین و ناراحتشون میکنین ولی هیچی نمیگن خیلی بترسین …

 


یه روز بی سر و صدا میرن و شما میمونین و حسرت و یه دنیا پشیمونی !
.
.
بیشتر ما خوب یاد گرفتیم که چگونه در آسمان مثل پرندگان باشیم و در آب مثل ماهی ها اما هنوز یاد نگرفتیم

 

روی زمین چگونه انسان باشیم !
.



.
وقتى حالت خوب نیست و دارى قدم میزنى ، رسیدن انصاف نیست !
.
.
صفا و صلح و یکرنگی در این عالم قدیمی شد

 


توقع از رفیق و مونس و همدم قدیمی شد


به جان حضرت آدم که آدم هم در این عالم قدیمی شد


بخند ای دوست ، بزن لبخند که میترسم


از آن روزی که گویند خنده هم کم کم قدیمی شد


.
.
روزهای برفی طولانی ترند برای کودکی که از سوراخ کفشش به زمستان می نگرد !
.
.
بعضی‌ چیزارو نگفتن معرفت میخواد نه طاقت …


چون طاقت یه روزی تموم میشه اما معرفت نه !
.
.
ثانیه های انتظار پشت چراغ قرمز را تاب بیاورید ؛ شاید خدا دارد آرزوی کودک دست فروش را برآورده می کند !
.
.
حواستون باشه که توی زندگی چهارتا چیز صدا نداره :


مرگ فقیر ، ظلم غنی ، چوب خدا ، شکستن دل !!!
.
.
بدون صداقت ، وفاداری و تعهد هرچقدر هم که بگی “دوستت دارم” یعنی هیچ ، یعنی پوچ !
.
.
ﻫﻤﻪ ﺧﺮﺍﺑﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﺮﺍﺑﯿﻢ !


ﺑﯿﺨﻮﺩﯼ ﻻﻑ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ و ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺧﻼﻗﯿﻢ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺧﻮﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺗﺮﺳﯿﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﺧﻮﺩ ﺑﯽ ﺍﺧﻼﻕ !


ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺧﻮﺍهی های ﻣﺎ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﻮﺩ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ !


ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﺒﻮﺩﻫﺎ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﻗﺘﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺭﯾﻢ !


ﻣﺎ ﻗﺎﺗﻼﻥ ﺭﻭﺡ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﯾﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺑﻪ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﻫﻢ ﺩﺭ ﮔﺬﺭﯾﻢ …
.
.
درداتونو به کسی نگید چون متاسفانه به درد کسی نمیخوره ؛ پیش خودتون باشه بهتره !!!

.
.

بغض یعنی :


صدای اذان


خونه سوت و کور


خاطره های پرهیاهو


و سفره ای خالی از حضور پدر و مادر …


بعضی چیزا فقط یه بار تکرار میشن ؛ قدرشو بدونیم !
.
.
مردانگی آنجاست …


جایی که پسر بچه ای هنگام بازی برای اینکه دوست فقیرش خوراکی هایش را بخورد ، نقش فروشنده را بازی

کرد !
.
.
بیایید به دنبال آن نیمه از آدمیت باشیم که با عطر عشق می آمیزندش نه با عطر کافور …


همان نیمه ای که نمی شویندش ، نمی آلایندش ، نمی پوشانندش و به خاک نمی سپارندش !
.
.
مرد باشی یا زن ، مرگ تمامت میکند …


انسان باش تا جاودانه زندگی کنی !
.
.
“ای کاش میشد”های زندگی بعضیا اگه میشد ، چی میشد ؟!
.
.
ﻫﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻋﻄﺮﯼ ﺧﺎﺹ ﺩﺍﺭﺩ !


ﮔﺎﻫﯽ ، ﺑﺮﺧﯽ ﻋﺠﯿﺐ ﺑﻮﯼ ﺧﺪﺍ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﻣﺜﻞ ﻣــــــــــــــﺎﺩﺭ …

.
.
چراغ قرمز فرصت کوتاهی ست تا در آینه ی ماشین خیره شوی به سپیدی موهایت …


“مرگ از آنچه در آینه می بینید به شما نزدیک تر است !”
.
.
براى کسى که ریشه داره ، “شاخ” و “برگ” مـــهـــم نیست !

.
.
ﺭﻭﺯ ﻫﻤﻮﻥ ﺭﻭﺯِ ﺍﻣﺎ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭِ ﺩﯾﮕﺴﺖ !

.
.
دوست خوبی نیست “دنیـــــــا” ، ناباب است …


معتادت می کند به “هیچ” ، گــرفتار که شدی ، رهایت می کند در”مـــرگ” !
.
.
شرم میکنم با ترازوی کودک گرسنه ای که در پیاده رو نشسته است وزن سیری ام را بکشم …


.
.
هنگام به گریه انداختن زن مواظب باشید !!!


خدا اشکهای او را میشمارد …
.
.
همه از خاکیم و به خاک برمیگردیم اما مهم اینه که به لجن تبدیل نشیم …



.
.
بیچاره گل فروش ، تنها کسی است که وقتی با گل وارد خانه می شود همه غمگین میشوند …
.
.
خسته اونی نیست که خوابیده


خسته اونیه که نمیتونه بخوابه !
.
.
وای از اون روزی که آدمها قبل از اینکه بزرگ بشن ، بزرگشون کنن …
.
.
گفتند به اندازه ی گلیم هایتان و به اندازه ی دهان هایتان اما حرفی از وسعت آرزوهایمان نزدند …

.
.
دنیای اطرافمان را با “پرده ی سینما” اشتباه گرفته ایم


یکی فراموش میشود


یکی خاموش میشود


یکی میمیرد …


و ما تماشا میکنیم !
.

.
خدایا یه خواهش ازت دارم :


مارو با کساییکه “دوستشون” داریم “امتحان” نکن !
.
.
دست همیشه برای زدن نیست


کار دست همیشه مشت شدن نیست


دست که فقط برای این کارها نیست


گاهی دست میبخشد ، نوازش میکند و احساس را منتقل میکند …


گاهی چشمها به سوی دست توست ، دستت را دست کم نگیر !
.
.
خوابم گرفت از بس چشمانم را بر روی همه ی دروغها و نامردیها بستم !
.
.
میگن زندگی کوتاهه پس بگذر ، ببخش و بخند !


ما که گذشتیم ، بخشیدیم ولی نتونستیم بخندیم …
.
.
ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻪ ﭘﺪﺭﺵ ﮔﻔﺖ : ﭘﺪﺭ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺳﺮ ﭼﻬﺎﺭﺭﺍﻩ ﺣﺎﺟﯽ ﻓﯿﺮﻭﺯ ﺩﯾﺪﻡ ، ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﭼﻪ ﺍﺩﺍﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺩﺭمی آﻭﺭﺩ

ﺗﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﻮﻝ ﺑﺪﻫﻨﺪ ؛ ﻭﻟﯽ ﭘﺪﺭ ، ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺷﻢ ﺁﻣﺪ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺩﺍ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﻣﯽ ﺭﻗﺼﯿﺪ ،

ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭼﺸﻢ ﻫﺎش ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺒﯿﻪ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ …


ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍی آن روز ﻣﺮﺩﻡ ﺣﺎﺟﯽ ﻓﯿﺮﻭﺯ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻋﯿﻨﮏ ﺩﻭﺩﯼ ﺳﺮ ﭼﻬﺎﺭﺭﺍﻩ ﺩﯾﺪﻧﺪ !
.
.
ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ، ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﯾﺾ میشدیم


ﻭﻓﺘﯽ ﺁﻗﺎ ﺩﮐﺘﺮﻩ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﮐﺠﺎﺕ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭه ؟ ﭼﺘﻪ ؟


ﺯﻝ ﻣﯽ ﺯﺩﯾﻢ به ﻣﺎﻣﺎﻧﻤﻮﻥ … ﯾﺎﺩﺗﻮﻧﻪ ؟؟؟


ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ ﺑﮕﻪ ﻣﺮیضیمون ﭼﯿﻪ ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﻭ ﺑﻪ مامان می ﺳﭙﺮﺩﯾﻢ ﭼﻮﻥ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﺴﺘﯿﻢ ﻣﺎﺩﺭﻣﻮﻥ

ﻫﻤﻮﻥ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﺭﺩﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ …


ﺣﺎﻻ میخوام ﺑﮕﻢ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺭﻭ ﯾﺎﺩتون ﻣﯿﺎﺩ ؟


ﺧﺐ حالا ﺗﻮ ﺟﻮوﻥ ﺷﺪﯼ ، ﺍﻭﻥ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻩ ! ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﻬﺶ ؛ ﺣﺎﻻ ﻭﻗﺘﺸﻪ ﺗﻮﺍَﻡ ﻣﺜﻞ ﺑﭽﮕﯽ ﻫﺎﺕ ﺍﮔﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﺮﯾﺾ

ﺷﺪ ﺣﺴﺶ ﮐﻨﯽ !


ﺣﺎﻻ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻩ ، ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﻧﺰﻧﻪ …

 


ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﻬﺶ ﺑﺎﺷﻪ !

درباره ما
Profile Pic
سلام دوستان عزيز حسن هستم ساكن شيراز.اميدوارم لحظات خوشي را اينجا بگذرانيد.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 142
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 24
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 88
  • آی پی دیروز : 48
  • بازدید امروز : 141
  • باردید دیروز : 127
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 605
  • بازدید ماه : 605
  • بازدید سال : 17,673
  • بازدید کلی : 75,860
  • کدهای اختصاصی
    بالا برنده

    ابزار هدایت به بالای صفحه

    اسلایدر